Virgool - ویرگول

تعامل کن، خودت رو نشون بده، زبان یاد بگیر!

by

تا حالا به این فکر کردی چه روشی بهت کمک می‌کنه بهتر زبان یاد بگیری؟ در مورد شیوه آموزش آموزشگاه‌ها کنجکاو بودی؟ یا می‌دونی چرا آموزش پرورش ایران راه به جایی نمی‌بره؟ یعنی هر چقدر هم که تلاش کنه چون رویکردش اشتباه هست به هیچ جا نمی‌رسه. به قول سعدی، ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی .. این ره که تو می‌روی به ترکستان است!

من یه معلم زبان هستم و در این مقاله رویکرد آموزشی خودم را براتون توضیح می‌دم. من عموما در اولین جلسه کلاسم توضیح کافی در مورد روش می‌دهم تا دانشجو تکلیف‌ش روشن باشه.

از عهد بوق تا به امروز: رویکرد دستورزبان - ترجمه (Grammar Translation)

قدیمی‌ترین رویکرد یادگیری زبان، ترجمه دستور زبان (گرامر) هست. در این روش به زبان‌آموز گرامر و کلمات رو یاد می‌دهند تا راه خودش را در سیاهی زبان جدید پیدا کنه. هدف اصلی این روش درک متن هست.

آموزش و پرورش ایران مبتنی بر همین روش پایه‌گذاری شده. مثلا ذهن بچه رو با قواعد و کلمات پر می‌کنند و انتظار دارند قرآن را بفهمد. نتیجه این که بعد از ۷ سال آزگار دانش‌آموز از یک تعامل ساده با یکی از همسایگان ایران مثل عراق یا کویت عاجز است. فکر نمی‌کنم ارتباط خوبی هم با قرآن بگیرد چون همان رویکرد گرامر ترجمه را هم درست پیاده نمی‌کنند.

دستور زبان و کلمات فقط برای کلاس‌های کنکور و تست مفیدند. در دنیای واقعی، برای فعالیت‌های حرفه‌ای و کسب و کار سودی ندارند.

آموزش انگلیسی هم همین جور است. معلم عموما به زبان فارسی یک سری گرامر و کلمه می‌گوید تا آن متن‌های قدیمی و بی‌رنگ و رو را بچه‌ها بفهمند. فکر می‌کنم ۱۵ سال پیش جک سی ریچاردز، مولف کتاب‌های اینترنج (Inter change) به آموزش و پرورش ایران پیشنهاد بازنویسی کتاب‌های انگلیسی در همه مقاطع را داد. هم هنرستان هم دبیرستان. رد کردند چون از آموزش تعاملی زبان می‌ترسند، هنوز هم می‌ترسند.

ما در پرورش چغندر پیشرفت کرده‌ایم؛ قوطی‌های کنسرو طراحی بهتری دارند اما در آموزش زبان هنوز به روش‌های قجری و عقب مانده تکه کرده‌ایم. این یک انتخاب آگاهانه بوده است. انتخاب کرده‌ایم در مورد فرهنگ زبان مقصد حرفی نزنیم.

علاوه بر پرهیز ار فرهنگ مقصد، آموزش پرورش اشتباه جدی و مهلک دیگری هم دارد. دانش آموزان بی‌هدف زبان یاد می‌گیرند! انگیزه اصلی بچه‌ها پاس کردن امتحانات آخر ترم است! اینجا خبری از چشم‌انداز یا هدف نیست. پس عملا چیزی ورای یک یادگیری سطحی و پیش‌پاافتاده اتفاق نمی‌افتد. همین و بس.

تولد رویکرد گوشی (Audio Lingual) در جنگ جهانی

در جنگ جهانی دوم که نیاز شدیدی به فهمیدن زبان دشمن پیدا شد، رویکرد گوشی یا صدایی-زبانی متولد شد. در این رویکرد جاسوسان یا نظامیان ساعت‌های طولانی زبان مقصد را می‌شنیدند و عبارات اصلی را حفظ می‌کردند. فرض بر این بوده که ما به زبان عادت می‌کنیم. با تکرار کلمات، عبارات، اصطلاحات و بقیه اجزای زبان ملکه ذهن می‌شوند. جاسوس‌ها بعد از سه ماه شنیدن و تمرکز شدید آماده ورود به میدان دشمن بودند تا اطلاعات حیاتی را جمع کنند.

نمونه این روش را در کتاب‌های ۹۰۰ و لابراتوارهای مجهز وزارت نفت شاهد بودیم. نصرت یا پریسملر بر مبنای همین روش هستند. از چند دهه پیش افول این رویکرد شروع شد چون وقت‌گیر و ناکارآمد بود. من این را مکمل خوبی می‌بینم اما رویکرد اصلی بهتر است تعاملی باشد.

حالا رویکرد خودم در آموزش زبان را برایتان می‌گویم. اول یک خاطره بگویم.

دلی فهمیدم چی می‌گه

یکبار با حنا (Hanna) می‌خواستیم برویم مرکز شهر ورشو گردش. روی گوگل مپ مسیر را پیدا کردیم و منتظر اتوبوس مناسب نشستیم. از آنجا که معمولا اتوبوس‌ها مختلف هستند و احتمال گم شدن زیاد از حنا خواستم دابل چک کند. رفت سمت یک خانم میان‌سال لهستانی و شروع کرد به انگلیسی توضیح دادن. من فقط نگه می‌کردم و می‌دانستم لهستانی‌ها ذره‌ای انگلیسی نمی‌فهمند. یعنی هیچ چیز مشترکی با انگلیسی ندارد!

آن خانم شنید و بعد جواب داد. چند دقیقه بعد حنا پیرزومندانه برگشت و گفت همین مسیر درسته! پرسیدم اون زن که انگلیسی نمی‌فهمید پس چطوری باهاش حرف زدی. گفت با زبان دل!

رویکرد تعاملی همین بود. مهم نیست چقدر بلدی و چه می‌شود. برو جلو و حرفت را بزن و بفهم.

https://files.virgool.io/upload/users/5689/posts/qfueagsqcjx0/ysm5jg85o469.jpeg
حنا در حال گفتن یه چیزی - حنا استاد اظهار نظر، ارتباط برقرار کردن و انسانی خوش‌فکر

کلمات فقط ۱۰ درصد

معجزه‌ای در کار نبود. کلمات فقط ۱۰ درصد معنی را منتقل می‌کنند، ۴۰ درصد با لحن و آوا و ۵۰ درصد بقیه با حالت بدن، حرکت دست‌ها، حالت صورت و بقیه چیزها. (اعداد دقیق را خاطر ندارم) این را حنا خیلی خوب می‌دانست.

البته ارتباط دلی همیشه هم جواب نمی‌دهد. حالا برایتان قصه نرسیدن‌مان به پرواز را می‌گویم.

ما به پرواز می‌رسیم؛ قطعا

با همکلاسی‌ام، یی‌یون می‌خواستیم برویم میلان. از چند ماه زودتر کارها را ردیف و مرتب کرده بودیم. روز موعود چنان برف سنگینی آمد که در در ۵ سال اخیر کاردیف بی‌نظیر بود. همه جا سفید، سرد، سوت و کور. من صبح بسیار خوشحال، خرم و قدح باده بدست رفتم خانه یی‌یون. تا آن لحظه، ساعت ۷ صبح خبری از تعلطق پروازها نبود و فرودگاه بیرون شهر. پس برای پولمان هم که شده باید می‌رفتیم.

توی ایستگاه منتظر اتوبوس نشستیم. با تاخیر زیاد یکی آمد که به کار ما نمی‌خورد. دلشوره بدی داشتیم. خبری از تاکسی یا ون نبود. کشان کشان پیاده رفتیم مرکز شهر. چمدان سنگین یی‌یون را هم من می‌کشیدم! آنجا هم خبری از تاکسی نبود. یکی دو نفر بودند که مسافر نمی‌زدند. فقط نشسته بودند برف تماشا می‌کردند. به قول خودشان کار کردن در این هوا نمی‌صرفد. يی‌یون مدام وضعیت پروازها را چک می‌کرد.

به ذهن‌مان رسید هتل حتما راه‌حلی برای این شرایط دارد. رفتیم هتل هیلتون؛ مهم‌ترین هتل شهر. آن‌ها هم وامانده بودند. دنبال تاکسی بودیم و کسی جواب نمی‌داد. به پرواز زنگ زدیم؛ یک حرف‌های مبهمی می‌زدند. مصمم بودیم تاکسی بگیریم که نهایتا ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه معلوم شد پرواز تعلیق شده است.

مدیریت این شرایط لعنتی قطعا به روش‌های کامل‌تری نیاز دارد. نه تنها باید به کلمات و قواعد مسلط بود، باید روحیه را مدیریت کرد و به فرهنگ آشنا بود. انگلیسی‌ها توجه ویژه‌ای به آداب و رسوم دارند.

https://files.virgool.io/upload/users/5689/posts/qfueagsqcjx0/a1nk9mg4cn2n.jpeg
یی‌یون نماد یک چینی به تمام معنا، باهوش، تند و تیز و شدیدا باپشتکار

گوجه خریدن در میلان

گاهی زبان دل و زبان بدن به مثقالی نمی‌ارزد. میلان می‌خواستم از سوپرمارکت خرمالو بخرم. با دست هر حرکتی کردم فروشنده نفهمید چه می‌خواهم. لحظات مضحکی پیش آمد که اگر یکی از آدم‌ها به دادم نرسیده بود شرمنده می‌شدم. پرحرفی نکنم بروم سر اصل ماجرا.

خودت رو نشون بده، زبان یاد بگیر: رویکرد تعاملی (Communicative Approach)

در رویکرد تعاملی تو وسط دریا. وسط ماجرایی. حالا هرچقدر بیشتر کلمات، قواعد بدانی کیفیت ارتباط بالاتر می‌رود. بهتر به هدفت می‌رسی. هدف این رویکرد فهمیدن همدیگر است به هر شکل ممکن.

یادگیری زبان با این رویکرد به تنهایی امکان ندارد. همیشه نیاز به یک جفت داری. نیاز به یک محیط اجتماعی. جایی که ضایع شوی، خجالت بکشی، شرمنده شوی، به تو بخندند، حتی خودت هم به خودت بخندی. گاهی طعم افتخار را بچشی، حس کنی دیگران با تحسین نگاهت می‌کنند، این وقت‌ها واقعا می‌فهمی زبان چه معنایی دارد. کلمات را در موقعیت بهتر حس می‌کنی.

زبان یعنی احساس، یعنی موقعیت، لحظه. تعامل یعنی حس کردن بقیه. حس کردن سنگینی نگاه‌ها وقتی داری در مورد یک چیزی حرف می‌زنی. چشم غره رفتن وقتی داری زیرآب یکی را می‌زنی. رویکرد تعاملی یا ترکیب همه این لحظه‌‌ها با کلمات و قواعد.

نقش‌ت رو خوب بازی کن

در این رویکرد هر بار زبان‌آموزها نقش بازی می‌کنند. نقش دکتر، افسر، نگهبان، آدم فرهیخته، در ظاهر و بازی عصبانی می‌شوند، گروه تشکیل می‌دهند، جبهه می‌گیرند تا موقعیت‌های دنیای واقع را در کلاس شبیه‌سازی کنند. در این حالت زبان‌آموز در دنیای بیرون وقتی افسر فرودگاه به پاچه‌اش می‌پیچد هول نمی‌شود چون قبلا مشابهش را دیده و آمادگی مواجه دارد.

ما در کلاس بازی می‌کنیم، سرگرم می‌شویم و هم‌زمان یاد می‌گیریم. بنظرم این ایده‌آل‌ترین حالت ممکن است مخصوصا برای ما ایرانی‌ها که به شدت گرم و اجتماعی هستیم.