Virgool - ویرگول

حقیقت یا رسوایی؟

by

روزی چهار نفر برای خوردن میوه و تفریح به باغی می روند. بعد از یک روز تفریح و خوش گذرانی وقتی زمان رفتن می رسد، فردی که این چند نفر را دعوت کرده، از آن ها می خواهد تا هر قدر که می خواهند از میوه های باغ با خود ببرند.

اگر شما آنجا بودید، چقدر میوه با خود به خانه می بردید؟

https://files.virgool.io/upload/users/174918/posts/iux0x8oguhnl/hatjklt78uqg.jpeg
میوه ای که خودت از درخت چیدی طعم دیگه ای داره

این افراد در طول روز تا جایی که توانسته بودند از درخت های باغ بالا رفته بودند و تا جایی که می شد میوه خورده بودند. با این وجود باز هم توانستند چند کیلویی میوه از باغ به خانه ببرند. میوه هایی که با دست خودت از درخت کنده باشی برایت طعم متفاوتی دارد.

چند روز بعد از برگشتن از باغ، آن چهار نفر به طور تصادفی حقیقتی را کشف کردند. صاحب باغ فرد دیگری بوده !

این تنها حقیتی نبود که آن چهار نفر را شوکه کرد، از آن باغ چیز های زیادی دزدیده شده بود.

پمپ آب استخر، کولر و تجهیزات ساختمانی و تمام مبلمان و وسایل آشپزخانه ای که در خانه انتهای باغ بوده دزدیده شده بود. گلخانه پشت ساختمان هم که محل پرورش درخت های بونسای بوده کاملا از بین رفته. دزد هر تعداد درخت بونسایی که می توانسته را دزدیده و آنهایی را که نتوانسته ببرد شکسته است.

آن چهار نفر ناخواسته در دزدی یک باغ شریک شده اند. دزدی که آنها مطمئن هستند اینکار را کرده برادر صاحب باغ است و البته در محل کار رییس این چهار نفر و صاحب باغ مدیر عامل شرکت است!

اگر جای یکی از این چهار نفر بودید چکار می کردید؟

همه شرکت از علاقه مدیر عامل به درخت های بونسای خبر دارند و درخت های بونسای شرکت برای همه کارمندان مثل شی مقدسی محترم هستند. شاید بتوان میوه های باغ را با دادن خسارت و عذرخواهی جبران کرد اما درخت ها ی بونسای را نمی توان! دزد اگرچه در مقابل برادرش لبخند می زند اما چهار نفر کارمند شرکت بازیچه او شده اند که با تهدید به افشای دزدی میوه ها آنها راوادار به هر کاری می کند.

گفتن حقیقت اگرچه بهترین راه است اما اقرار به دزدیدن میوه ها شاید آن ها را در معرض اتهام دزدی های دیگر و همین طور دزدی و شکستن درخت های بونسای قرار دهد. و پنهان کردن حقیقت هم این چهار نفر را به زندگی خفت بار با خواسته های غیر قابل پیش بینی دزد وادار می کند.

این وضعیتی است که الان حس می کنم خفه ام می کند... برای شرایطی با وجود آنکه اول مخالفت کردم ولی در آخر مجبور شدم آمار سازی کنم و دروغ های تمییز و حساب شده ای تحویل بدهم اما از دیروز فهمیدم که چقدر اشتباه کرده ام برای بیان حقیقت هیچ ترسی ندارم اما در این میوه دزدی، با سه نفر دیگر همراه بودم و این تصمیم من آن ها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.

حالا اگر جای من بودید چه کار می کردید؟