مردی که ایران را به وین برده بود
«سال ۱۳۵۱ بود. رفتیم به استودیویی در چهارراه امیراکرم. از آن ۳ قطعه یکی را هومان داریوش، برادر هژیر داریوش - که چند سال پیش در لندن از دنیا رفت - خوانده بود که گفتم اصلا قطعه خوبی نیست. دومی را گوش کردم که آن هم خوب نبود. رسیدیم به سومی که ترانه «گل یخ» بود. وقتی گوش کردم فورا گفتم این خیلی خوب است و معروف میشود.»
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «نام مهدی اخوان لنگرودی بیش از هر چیز آن نگاه حزنآلود را پشت آن عینک معروف که سالیانی دور و دراز بر چشم داشت به یاد میآورد؛ حزنی که البته تنها در آن نگاه تبلور نداشت بلکه در آثار شعری، ترانهها، قصهها و کلا در ابعاد مختلف کاری و علایق او مشهود بود. او را در عکسهای مختلفی به یاد میآورم و معمولا با ظاهر آراسته، کتوشلوار و غالبا کراوات، با موهایی فرفری که انگار تازه از زیر باران آمدهاند مقابل دوربین عکاس و محاسنی که هر چه به سمت عکسهای تازهتر میآییم، سفیدتر میشوند.
او فرزند خانوادهای از ملاکان شهر لنگرود در شرق گیلان بود و در سال ۱۳۲۴ در آن شهر به دنیا آمد. پدرش صاحب و مدیر کارخانه چای بود و از سرشناسان شهر. مهدی کودکی را تا آستانه سن دانشگاه در لنگرود سپری کرد. در همان سالها به ادبیات و خاصه شعر علاقهمند شد. گفته میشود که دوستی و خویشاوندیاش با محمود پاینده لنگرودی، شاعر، گیلانشناس، محقق و مولف کتابهایی چون «مثلها و اصطلاحات گیل و دیلم، خونینههای تاریخ دارالمرز، گیلان در شعر شاعران، فرهنگ گیل و دیلم و ...» در بها دادنش به این علاقهمندی و گرایشش به سمت هنر و ادبیات و جدیتر شدن کار در این حوزه برای او موثر بود.
به بار نشاندن هوش و استعداد در معاشرات
اخوان لنگرودی بعد از پایان دوره متوسطه و گرفتن مدرک دیپلم راهی تهران شد تا در دانشگاه ملی جامعهشناسی بخواند. گرچه لنگرود شهری فرهیختهپرور بود و در فهرست مشاهیرش نامهای پرآوازهای در حوزههای علوم انسانی، هنر و ادبیات و... دیده میشود اما طبعا آمدن مهدی اخوان لنگرودی از آنجا به تهران، برایش برخورداریهایی به همراه داشت که اگر در زادگاهش میماند چه بسا هرگز به آنها دست نمییافت. قرار گرفتن در مجاورت شاعران، نویسندگان، هنرمندان موسیقی، سینما و ... و معاشرت با آنها امکانی نبود که با ماندن در لنگرود برایش فراهم شود. این را هم خودش خوب نمیدانست و هم کسانی که در تمام این سالها با او محشور بودند و رفاقت داشتند. این بود که مدتی پس از دوره دانشجوییاش که با معاشرات او در عالیترین سطوح نویسندگان و شاعران ایران دهههای ۴۰ و ۵۰ همراه بود، ما با مهدی اخوان لنگرودی تحولیافتهای روبهرو میشویم که تو گویی تا میتوانست از یک سو برای به بار نشاندن هوش و استعداد خود کوشیده بود و از سوی دیگر سعی کرده بود از مراودات و معاشراتش بیشترین توشه را برای ادامه راهش در مسیر هنر و ادبیات برگیرد.
آغاز ترانهسرایی در سایه حرارت جوانی
دوره جوانی بود و دانشجویی و شور و حرارتهای متداول و ... که طبعا در مورد هر نویسنده و شاعری نمود خاص خود را دارد و شاید از حیث محصولی که بر جای میماند در یکی با دیگری قابل قیاس نباشد. مثلا در مورد نویسنده یا شاعری که روحیات رمانتیک پررنگتری دارد - که در اخوان لنگرودی چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید حد بالایی از این روحیه مشهود بود - طبعا به صورتهایی کموبیش رمانتیسیستی جلوهگر میشود. گاهی آثار قابلاعتنایی پدید میآید و گاهی نه. در مورد اخوان لنگرودی، سالهای جوانیاش همراه بود با آغاز ترانهسرایی او. اخوان لنگرودی ترانههای مختلفی در آن دوره نوشت که معروفترینشان همان ترانه «گل یخ» است که با صدای کوروش یغمایی در آغاز دهه ۵۰ از تلویزیون وقت پخش شد و مورد استقبال بسیار زیادی از سوی مردم قرار گرفت.
قصه معروف شدن ترانه «گل یخ»
ترانه «گل یخ» که کوروش یغمایی آن را خواند و با صدای او در حافظه مخاطبان موسیقی پاپ ایرانی ثبت شده است، یکی از پاپترین کارهای کارنامه مهدی اخوان لنگرودی هم هست؛ به این معنا که هم حال و هوای ترانه، حال و هوای عامهپسندی است و هم محصولی که از تلفیق ترانه با آهنگ و تنظیم آهنگ و صدای یغمایی منتشر شد مورد استقبال گسترده قرار گرفت و چند نسل را مخاطب خود قرار داد. چنان که بسیاری از کسانی که این ترانه را شنیدهاند، بارها و بارها به آن گوش دادند و آن قدر این گوشدادنها تکرار شد که خیلیهایشان سطر به سطر ترانه را از حفظاند.
اخوان لنگرودی در دانشگاه ملی جامعهشناسی میخواند و کوروش یغمایی ادبیات. قضیه از آنجا آغاز شد که یک روز تابستانی این دو نفر راه میافتند و به خانه دوست دیگرشان بهمن مقصودلو، منتقد سینما میروند. چنان که بهمن مقصودلو، دوست صمیمی اخوان لنگرودی میگوید، آنها رفته بودند تا مقصودلو را از در خانهاش بردارند و با خود به استودیویی ببرند و آنجا نظرش را در مورد ۳ قطعه موسیقی پاپ که روی ترانههای اخوان لنگرودی ساخته و خوانده شده بود، جویا شوند.
پخش در یک عصر تابستانی
مقصودلو در این باره گفته: «سال ۱۳۵۱ بود. رفتیم به استودیویی در چهارراه امیراکرم. از آن ۳ قطعه یکی را هومان داریوش، برادر هژیر داریوش - که چند سال پیش در لندن از دنیا رفت - خوانده بود که گفتم اصلا قطعه خوبی نیست. دومی را گوش کردم که آن هم خوب نبود. رسیدیم به سومی که ترانه «گل یخ» بود. وقتی گوش کردم فورا گفتم این خیلی خوب است و معروف میشود.» گویا قطعه چنان نظر مقصودلو را که در آن زمان در تلویزیون ملی ایران تهیهکننده بود، جلب کرد که زمینه پخش آن در تلویزیون، ساعت هشت و نیم یک روز تابستانی از تلویزیون فراهم شد. حالا حدود ۵۰ سال از آن روزگار میگذرد و این قطعه کماکان یکی از قطعات محبوب موسیقی پاپ در ایران است.
پیش به دنبال برادران جلای وطنکرده
مهدی اخوان لنگرودی همانطورکه گفته شد، فارغالتحصیل جامعهشناسی از دانشگاه ملی بود. او همچنین در موسسه گوته در ایران، زبان آلمانی را یاد گرفت. این آموختن زبان آلمانی را طبعا باید در الگویی قرار داد که او در آن الگو بعد از پایان تحصیلات در ایران، تصمیم به سفر به اروپا و به طور مشخص اتریش گرفت. تصمیمی که قدر مسلم به اعضای خانوادهاش که در اروپا زندگی و کار میکردند، بیارتباط نبود. او برادرانی بزرگتر از خود داشت که در آلمان و اتریش به کسب و کار و زندگی مشغول بودند و شغلشان فروش فرش بود. این که اخوان از میان زبانهای رایج در فرنگ آن سالها آلمانی را برای آموختن برگزید، داشتن این پایگاه خانوادگی و پشتوانه زندگی در آلمان و اتریش بود. او برای ادامه تحصیل به وین رفت و سالهای بعد زندگیاش در آنجا رقم خورد.
ذکاوت و تجارت
جدای از آن برادران، مهدی اخوان لنگرودی برادر دیگری هم داشت که مهندس کشاورزی بود. آن دو تصمیم گرفتند که با اتکا به تجربه برادران بزرگتر، کسب و کاری راه بیندازند و مشغول کار فرش شوند. اینگونه بود که کار اقتصادی خود را در وین آغاز کردند. علاوه بر اینها او به صرافت آزمودن اقبال خود در زمینه عتیقهشناسی هم برآمد و چنان که دوستان نزدیکش میگویند، خیلی زود اطلاعات خود را در این زمینه بالا برد. نتیجهاش موفقیتهایی بود که در همان مدت کوتاه در زمینه تجارت عتیقه به دست آورد. بسیاری موفقیت او در زمینه تجارت را محصول هوش غریزی او در این زمینه میدانند و همان طور که حدی از این موضوع در رمان «ارباب پسر» -که به نوعی زندگی خود اوست - نیز مشهود است، برآمده از خصلتهایی است که او از پدرش به ارث برده بود.
نقش بهمن مقصودلو
تجمیع زندگی در عرصه تجارت با علایق ادبی و هنری کار مهمی بود که مهدی اخوان لنگرودی توانست انجام دهد. به عبارتی او توانست هر دوی این حوزهها را کنار هم پیش ببرد. کاری که خودش آن را مرهون تشویقهای دوست منتقدش بهمن مقصودلو میداند که روزی در همان سالهای رونق تجارت در وین تلفنی به او گفت که حیف است اگر نوشتن و کار ادبی و هنری را رها کند چون نویسنده و شاعر ترغیب او به سوی نوشتن شد.
جان عاشق سببساز خودساختگی
مهدی اخوان لنگرودی در کارنامهاش کتابهای متعددی دارد. نویسنده و شاعری با بیش از ۲۰ کتاب که اگرچه معاشرات فراوانی با اهالی هنر و ادبیات ایران داشت اما بیشک فرازهای کارنامه او را باید محصول تلاشهای خودش دانست؛ تلاشهایی متکی به عشق وافری که در وجود او نهفته بود. عشقی نه فقط به هنر و ادبیات که به تمامیت هستی. شاید همان چیزی که رضا براهنی زمانی آن را به عنوان وجه اشتراک خود و شاعری دیگر «داشتن جانی عاشق» توصیف میکرد. وجهی از عشقی که در وجود اخوان لنگرودی جریان داشت، متوجه هنر و ادبیات بود. او با اتکا به این عشق بود که دست به نوشتن شعر، داستان، مقاله و تالیف کتابهایی درباره هنر و ادبیات و نویسندگان و شاعران میزد. وقتی این عشق را در شخصیت او ببینیم و رد آن را خوب رصد کنیم، درمییابیم که چرا دوستانش مهدی اخون لنگرودی را «هنرمندی خودساخته» میدانند.
چاپ نخستین کتاب شعر با مقدمه پاینده لنگرودی
مهدی اخوان لنگرودی نخستین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۴۵ زمانی که تنها ۲۱ سال داشت، منتشر کرد. مجموعهای به نام «سپیدار» که نام محمود پاینده لنگرودی را نیز یدک میکشید؛ چراکه پاینده برای نخستین مجموعه شعر همشهری و خویشاوندش که حالا اولین تجربه کتاب شعرش را منتشر میکرد، مقدمه نوشته بود. از دیگر مجموعه شعرهای مهدی اخوان لنگرودی میتوان «چوب و عاج، آبنوس بر آتش، خانه، سالیا» و نیز مجموعهای برگزیده از شعرهایش به نام «گل یخ» را نام برد.
جدیت در ادبیات داستانی
او جدای از آثاری که در حوزه شعر منتشر کرده و فارغ از ترانههایی که نام او را بر سر زبانها انداخت، کتابهایی هم در قلمرو ادبیات داستانی دارد. گروهی از منتقدان معتقدند که او در داستانهایش جدیتر با مساله ادبیات مواجه شده است. «آنوبیس، درمان، پنجشنبه سبز، ارباب پسر، در خم آهن، الا تیتی و توسکا از آثار مهدی اخوان لنگرودی در حوزه ادبیات داستانی است. در این میان رمان «ارباب پسر» که به نوعی بیشترین قرابت را با زندگی خود نویسنده دارد و حتی بعضیها آن را اتوبیوگرافی او میدانند، بیشترین توجه را میان مخاطبان ادبیات داستانی در ایران و نیز منتقدان ادبی برانگیخت. نثر و سبک نگارش رمان از یک طرف و ساختار قصوی آن از سوی دیگر «ارباب پسر» را به رمانی قابلاعتنا تبدیل کرده است. بعضی منتقدان این کتاب اخوان لنگرودی را با رمان «کلیدر» محمود دولتآبادی قیاس کردهاند.
نقش معاشرات در تالیفها
مهدی اخوان لنگرودی به سبب آشنایی با نویسندگان، شاعران و هنرمندان در زمان سکونتش در تهران در همان سالهای جوانی، تا پایان عمر ارتباط و معاشرات گستردهای با آنها داشت. حاصل این روابط و مراودات کتابهایی است که تا حد زیادی در ایران شناختهشدهاند. از آن جمله میتوان به کتابی اشاره کرد که نام دو کافه بسیار معروف دهههای ۴۰ و ۵۰ یعنی کافه فیروز و کافه نادری را بر خود دارد. همچنین کتابهایی که او درباره دو شاعر مهم معاصر یعنی نصرت رحمانی و احمد شاملو تالیف کرده است.
روی پنهان نویسندگان و شاعران
کتاب «از کافه نادری تا کافه فیروز» همانطور که از نامش پیداست، روایتی است که مهدی اخوان لنگرودی از خاطرات خود در دو کافه مهم دهه ۴۰ یعنی کافه نادری و کافه فیروز به دست داده است. کتاب حاوی خاطراتی جذاب و خواندنی درباره نامهایی است که هر کدام صاحب آوازهای مستقل در قلمرو هنر و ادبیات معاصرند. «از کافه نادری تا کافه فیروز» طی دفعات چاپش، دامنه خوانندگانش چنان گسترش یافت که در میان خریداران گاهی افراد کمتر آشنا به فضاهای هنری معاصر هم دیده میشود.
نویسنده کتاب سعی کرده از منظری متفاوت شاعران و نویسندگان دهه ۴۰ را روایت کند. مولف سعی کرده است روایت خود را بر وجه متفاوت و کمتر دیده شده یا حتی دیدهناشدهای از نویسندگان و شاعرانی متمرکز کند که بیشتر با آثارشان شناخته میشوند و نه بعد شخصی زندگیشان. به زبانی سادهتر در این کتاب به جای آن که ما نویسندگان و شاعران را در مقام مولف کتابهایشان و به مدد آن چه پدید آورده و خلق کردهاند ببینیم در یکی از شخصیترین حریمها یعنی در کافهنشینیهایشان میبینیم. جایی که طبعا نویسنده و شاعر در فاصلهای به مراتب کمتر با خود ظاهر میشود و جنبههایی از خود را آشکار میکند که هرگز در آثارش نیست. احمد شاملو، نصرت رحمانی، فرخ تمیمی، منوچهر آتشی، رضا براهنی، جلال آلاحمد، حمید مصدق، ابوالقاسم ایرانی، خسرو گلسرخی و ... نامهایی هستند که در کتاب «از کافه نادری تا کافه فیروز» درباره آنها میخوانیم.
درباره زندگی و آثار نصرت رحمانی
کتاب «خدا غم را آفرید، نصرت را آفرید» که نامش را از سطری از شعر شاعر نامآشنای معاصر نصرت رحمانی گرفته است به زندگی و آثار این شاعر میپردازد. نویسنده در این کتاب با ارایه شرحی درباره نصرت رحمانی آغاز میکند: «نصرت در این کوتاهمدت عمر که هنوز به ۲۰ نرسیده است در کوچهها و خیابانهای غمگین به ناگهان سوگ درختان محکم بن را به چشم میبیند. دو دلی او را آمیخته چه چیزها میکند که انتظارش نیست و اینگونه تردد، او را به آن جایی میکشاند که نمیداند در کدام راستا و در کدامین سوی احساسات و عاطفهاش باید بایستد تا خودی بنماید که شعور عاطفی عشق او را به سوی شادیها و خوشبختیهای زودگذر سوق میدهند که در این پایکوبیهای لحظهای، به ناگهان، با دیدن و فرو ریختن آن همه سرو و شمشاد، در پیش او در دنیای جادویی سخنها، دستی به عاطفه آب میکشد تا جوانیاش از آتش بگوید...».
اخوان لنگرودی نگاه خود به زندگی و آثار نصرت رحمانی را در روایتی سرریز میکند که از نثر ویژه او بهره میبرد. او در این اثر سعی میکند، دریافت خود از زندگی نصرت را با شعر او درآمیزد. او شعرهای نصرت را «از غمها و تلخکامیهای کهنهای انباشته» میخواند که «در تمام زندگی با او همسفر بودهاند» و در همه شعرها و در همه لحظهها چهره آشکاری از خود نشان میدهند. به باور اخوان لنگرودی حضور پررنگ این غمها در شعر نصرت رحمانی «از سر تفنن نیست و ریشه در دلخوشی ندیده او دارد.» تحلیل شعرهای نصرت رحمانی بخش اول و عمده کتاب را تشکیل میدهد و در بخش دوم، گزیده اشعار نصرت رحمانی را میخوانید.
وجد و تحسین احمد شاملو
کتاب «یک هفته با شاملو» بار اول در سال ۱۳۷۳ منتشر و طی ۱۱ سال ۵ بار در نشر مروارید تجدید چاپ شد اما زمانی که دولت نهم (دولت محمود احمدینژاد) بر سر کار آمد، جلوی ادامه انتشار آن گرفته شد. ۱۱ سال از آن روزگار گذشت و در دولت دوم حسن روحانی، بار دیگر مجوز انتشار گرفت.
کتاب حاصل یک هفته همنشینی مهدی اخوان لنگرودی با احمد شاملو در وین است. زمانی که شاملو در سفری به اتریش یک هفته مهمان اخوان لنگرودی بود.
شاملو بعد از خواندن کتاب در بیان خوشایند خود یادداشتی به تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۷۱ نوشت، از این قرار: «پسر نازنیم مهدی عزیز. با سلام و چاقسلامتیهای معمول و وکالت تام و تمام برای ابلاغ سلام و ارادت آیدا و من به همه دوستان. کتابت را به دقت خواندم. دستت درد نکند. زحمت کشیدهای و مرا غرق محبت کردهای... .»
انتهای پیام