Virgool - ویرگول

همچنان کلی

by

دقیق‌تر که نگاه کنیم تصمیمم فقط احتمال مرگم را بیشتر میکند. ظاهرا ترجیح داده‌ام احتمال مرگم بالا رود تا تحمل هر چیز دیگری. صبح‌ها بعد از این که با کبوتر‌ها و سر و صدای ماشین‌ها کلنجار میروم که خوابم را مختل نکنند جوری برای خودم صبحانه اماده میکنم که انگار وعده غذایی دیگری در کار نیست. صبحانه را واقعا دوست دارم. حتی دوست دارم برای بقیه صبحانه درست کنم فقط حق ندارند حین صبحانه درست کردن با من حرف بزنند یا از صبحانه‌ام خوششان نیاد. از انجایی که وقت ناهار به صبحانه بسیار نزدیک است، با موی شانه نکرده، صورت پف کرده و دم دستی‌ترین لباسی که پیدا میکنم یک سر به سوپر مارکت نزدیکم برای تهیه کسری‌های ناهار میزنم. فروشنده هنوز به تفاوت ظاهر ژولیده من در ظهر و ظاهر اراسته‌ام در عصر عادت نکرده و هر دفعه با تعجب نگاهم میکند. حقیقتا غذا درست کردن و غذا خوردن را دوست دارم اما این که این پروسه بیشتر از سه بار در روز و کل هفته و ماه و سال ادامه دارد و برای غذای سالم باید بسیار زحمت کشید ناراحتم میکند.

بعد از ناهار جوری وقتم را میگذرانم تا عصر به جایی بروم که در کمال اعتماد به نفس سلیقه‌ام را به مردم تحمیل میکنم. از این قسمتش خوشم می‌اید. هر دفعه هم باید به این سوال تکراری که ایا هم دوره‌ای دختردایی فلانی بودم جواب بدهم. بلا استثنا در هر دیدار باید این سوال را جواب بدهم. پسرک سی و چند ساله علائم پیرمردهای هشتاد ساله را دارد.

شب‌ها هم برمیگردم و مبارازاتم را علیه سوسک‌ها ادامه میدهم. هنوز به پیروزی خاصی نرسیدم ولی میتوانم با جیغ زدن دنبالشان کنم که جایشان گم نشود.