Virgool - ویرگول
در ستایش بطالت - اثر برتراند راسل
by مهشاد«در ستایش بطالت» نام مقالهایست نوشتهی راسل که در سال ۱۹۳۲ چاپ شد.
راسل میگه آدمی که درآمد کافی برای گذروندن زندگی داره و فکر کار و باری مثل تدریس یا ماشین نویسی رو هم در سر داره، میگن این کار قاپیدن لقمه از دهان بقیهست و اون شخص هم آدم بدی است. در صورتی که فراموش میکنن درآمد آدم معمولا خرج میشه و با خرج کردن هستش که اشتغال به وجود میاد. تا زمانی که آدم درآمدش رو خرج میکنه، همونقدر با خرج کردن لقمه در دهانی میذاره که با کسب کردن از دهانی بیرون کشیده. بنابراین شرور واقعی کسی هستش که پسانداز میکنه. و اگر این پسانداز رو داخل لنگه جورابی قایم کنه، بدیهیه که اشتغالی ایجاد نمیشه. حالا اگر این پسانداز رو سرمایهگذاری کنه حالتهای مختلفی پیش میاد.
یکی از رایجترین کارهایی که میشه با پسانداز کرد قرض دادنش به دولته. با توجه به اینکه بخش عمده مخارج عمومی بیشتر دولتهای متمدن شامل هزینههای جنگ قبلی یا تدارکات جنگ بعدی میشه، پس کسی که به دولت پول قرض میده درواقع همون آدم بدهست. نتیجه این کار افزایش توان نظامی دولته پس مشخصه که بهتره آدم این پول رو خرج کنه، حتی برای مشروب یا قمار.
حالت دیگهای که هستش اینه که پساندازها در موسسههای صنعتی سرمایهگذاری بشه. اگر این موسسهها چیز مفیدی تولید کنن بحثی نیستش. هرچند این روزها هیچکس منکر این نیستش که بیشتر این اقدامات ناکارآمد از آب درمیان. و این یعنی مقادیر زیادی از نیروی انسانی، که میشد صرف تولید چیز مطبوع و مفرحی کرد، صرف تولید ماشینهایی شده که بعد از تولید بیمصرف مانده و به درد کسی نمیخورن. پس کسی که پول در کسب و کاری میذاره که ورشکستگی در پی داره، هم به دیگران و هم به خودش آسیب زده. اگر شخص پولش رو برای مثال خرج مهمونی دادن برای دوستانش میکرد هم اونارو خوشحال میکرد و هم اونایی که از قِبَل این کار پولی به جیب میزدند مثل قصاب، نانوا و ... . در حالی که اگر پولش رو خرج ریلگذاری برای تراموا درجاهایی کنه که به تراموا نیاز نداره، کلی کار در مسیرهایی به جریان انداخته که مایهی خوشحالی هیچکس نمیشه. با این حال وقتی کسی به خاطر شکست در سرمایهگذاری بیپول میشه، اونو قربانی یه بدبیاری میدونن که سزاوارش نبوده؛ در حالی که ولخرج شاد رو، که پولش رو بشردوستانه خرج کرده، به چشم یه احمق و کودن میبینن.
راسل معتقده که در دنیای مدرن از اعتقاد به فضیلت کار ضرر و زیان بزرگی به بار میاد و اینکه سعادت انسان در گرو کاهش نظام مند کاره. همینطور معتقده که اگر هر کس فقط ۴ ساعت در روز کار کنه، هم بیکاری کمتر میشه و هم به شادی مردم به خاطر افزایش فراغت اضافه میشه.
البته منظور از اینکه ساعات کاری باید به ۴ ساعت در روز کاهش پیدا کنه این نیست که باید همه اوقات باقیمانده روز به خوشگذرونی محض سپری بشه. منظور اینه که ۴ ساعت کار در روز باید امکانات پایهی رفاهی و ضروریات زندگی رو برای آدم مهیا کنه و باقیمانده وقت در اختیار خود فرد باشه تا هرطور که مناسب که میدونه از اون استفاده کنه. و رکن اساسی چنین سیستم اجتماعیای اینه که باید به تحصیل بیشتر از چیزی که الان معموله پرداخته بشه و تحصیل باید ذوقی رو پرورش بده که شخص قادر باشه از اوقات فراقت خود هوشمندانه استفاده کنه. رقصهای روستایی به جز در مناطق روستایی دورافتاده از بین رفته ولی شور و شوقی که باعث برپایی این مراسم میشد همچنان در سرشت بشر باقیست. تفریح مردم شهرنشین عمدتا شده: دیدن فیلم، تماشای فوتبال، گوش دادن به رادیو و ... . این امر ناشی از اینه که انرژی فعال مردم کلا صرف کار میشه؛ اگر مردم فراغت بیشتری داشته باشن، دوباره از تفریحاتی لذت خواهند برد که در آن فعالانه شرکت داشته باشن.
در دنیایی که هیچکس مجبور نباشه بیشتر از ۴ ساعت در روز کار کنه، هر فرد شیفتهی کنجکاوی علمی میتونه این میل خودش رو ارضا کنه، هر نقاشی میتونه بدون گرسنگی کشیدن نقاشی کنه، نویسندههای جوان مجبور نیستن با کارهای بازاری مهیج جلب توجه کنن تا به استقلال اقتصادیای برسن که لازمه خلق آثار ماندگاره و وقتی هم که موعدش برسه ذوق و توانایی خلق چنین آثاری رو از دست داده باشن و ... .
راسل معتقده مقدار کار مطلوب اونقدریه که فراغت رو سرورانگیز کنه، نه اونقدر که موجب ازپاافتادن بشه. و از اونجایی که مردم در اوقات فراقتشون خسته نخواهند بود، فقط به دنبال سرگرمیهای کسالت بار نخواهند رفت. دست کم یک درصد از مردم وقتی رو که صرف کار حرفهای نمیکنن احتمالا به پیگیری اموری اختصاص میدن که اهمیت اجتماعی داره و چون امرار معاش به این پیگیریها وابسته نیست، ابتکار عمل خواهند داشت و لازم نیست از معیارهایی پیروی کنند که پیران اهل بخیه وضع کردهاند.
اینها فقط خلاصهای از بخش کوچکی از این مقاله بود. این مقاله توسط «انتشارات نیلوفر» به «ترجمهی محمدرضا خانی» منتشر شده.