Virgool - ویرگول
چالش سحرخیزی (روز چهارم)
by لام_مث_لیلیامروز ساعت 8 و نیم بیدار بودم. موقع بیدار شدن به این فکر میکردم. چرا باید بیدار بشم. اونم زمانیکه هرچی تلاش میکنم هیچ چیز عوض نمیشه. دیروز یسری اتفاقاتی افتاد که تهش حس میکردم خیلی تنهام. به شدت خواهان یک تغییر هستم.
امروز وقتی داشتم به خلاصه کتاب صبح جادویی نگاه می کردم میدیدم که من نا خوداگاه یسری کارها رو انجام میدم. اما قدرت رویا سازی درمن به شدت ضعیفه. وقتی میخام رویای خودم رو بسازم و بهش فکر کنم ذهنم انگار خستس و نمی تونه به چیزی که میخام فکر کنه.یعنی من اهداف رو دارم و میتونم به اهدافم فکر کنم اما موقعی که میخام روی اهدافم قبل خواب یا بعد از بیداری تمرکز کنم یه حسی مثل اینکه تا به حال نشده الانم نمیشه سراغم میاد و خستم میکنه و من میشم یه ادم بدون رویا
از اهمیت رویا ساختن با خبرم. «به هر ان چه فکر کنی اتفاق می افتد» گاهی فکر میکنم زندگی مستقل بهتره. چون نا خوداگاه اونقدر ذهنت درگیر زندگی دیگران و مشکلاتشون میشه که یدفه چشماتو باز میکنی میبینی تمام انرژیت داره با درگیری با همین مشکلات سپری میشه.
الان داشتم به این جمله فکر میکردم که «گاهی چقدر زود دیر میشه» و الان حس میکنم دقیقا توی این برهه از زندگیم گیر افتادم. لحظاتی که باید تصمیم بگیرم و دارم با تصمیم نگرفتن و هیچ کاری نکردن فرصت هام رو هدر میدم
بهم پیشنهاد یه همکاری واس شروع کارمون داده شده. و میون بی عملی ها دارم دست و پا میزنم. چون هنوز اماده نیستم. و حتی گاهی نمیدونم چی میخام. البته میدونم چی میخام اما تهش فکر میکنم: نکنه نشه و همین فرصتی که دارم رو هم از دست بدم. از طرفی یه اصلی هست که من دارم بهش بیتوجهی میکنم فرصتی که نقد هست رو دارم رها میکنم و به فرصتی که شاید اصلا برام اتفاق نیفته فکر میکنم و منتظرش هستم در حالی که هیچ نشانه ای هم از ان دریافت نمی کنم. یه عالمه از مشکلات و درگیری های ذهنم گفتم البته این برون ریزی نا خود اگاه هست. اونم زمانی که می نویسی این اتفاق می افته.
و اما در این لحظه با قدر دانی داشته ها، پذیرش بی قید و شرط نداشته ها و پذیرفتن مسدولیت کامل برای خلق چیزهایی که میخام شروع کنم
من باید مثل یه ادم بالغ به جای پشت سر هم ردیف کردن مشکلات و چیزهایی که از توان من خارج هستند به این فکر کنم که مسئولیت این زندگی از منه. پس نباید ایمانم به وجود خدا و اتفاقاتی که از روند طبیعی خارج هستند و رخ دادنشون میتونه معجزه زندگی ما باشه از دست بدم.
پس اولین قدم در ادامه راه اینه که من باید تفکر مثبت داشته باشم و توی این شرایط سخت این کار رو با قدرت کلمات و جمله های انگیزشی انجام بدم.فک کنم کتاب 4 اثر فلورانس اسکاول شین در این شرایط انتخاب خوبی باشه. قدرت کلمات ان قدر زیاده که کتابی با نام بنویس تا اتفاق بیفتد برای ان نوشته شده است.
من معتقدم همه انسان ها یک ندای شخصی دارند که همانند اثر انگشت منحصر به فرد است. این بهترین راه موفقیت است، اگر بتوانیم کاری را که دوست داریم کشف کنیم و آن را به بهترین شکل انجام دهیم.
اجازه دهید انرژی موجود در جهان شما را رهبری کند.
اپرا وینفری
فک کنم همین جمله امروزمو بسازه و بتونم با قدرت بیشتری برای پیدا کردن مسیر خودم در جهان قدم بردارم. این یک ماه،ماه سنوشت ساز منه. فعلا به تمام کارهای جدید نه گفتم و مسئولیت جدیدی رو قبول نکردم. از طرفی تمرکز رو با سحرخیزی برای بهبود عملکرد بالا می برم.
شما هم شاید توی زندگیتون این طور مشکلاتی رو داشتین و مثل من به گره رسیدین. خوشحال میشم نظرات و پیشنهاداتتون رو کامنت بزارین
به امید حق