https://snn.ir/files/fa/news/1399/3/5/1040420_183.jpg

SNN.ir|خبرگزاری دانشجو

در گفتگو با دانشجو مطرح شد علت کناره‌گیری پژوهشگران حوزه علوم انسانی از پروژه‌های ملی چیست؟

بدیهی است که وقتی ساز و کاری برای فعالیت‌های علمی فراهم نباشد، خود به خود سرعت شکل‌گیری علم و فعالیت‌های علمی کند می‌شود. این‌که دانشگاه‌ها و مراکز مدعی این علوم، مورد بی‌مهری سازمان‌ها و نهاد‌های متکفل علم می‌شوند، جای تأمل دارد.

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، لازم نیست خیلی دور برویم! شاید همین ۱۰ سال پیش اگر از کودکی سوال می‌کردیم که شغل مورد علاقه اش چیست، پلیس، دکتر، مهندس یا چیزی در همین حوالی در پاسخ می‌شنیدیم. اما الان حقیقتا سلبریتی شدن هم جذاب‌تر است و هم آسان‌تر. این وضع به وجود آمده ناشی از یک سردرگمی و ناهماهنگی بین معارف اسلامی و علوم انسانی است که برای بررسی بیشتر این موضوع به سراغ سید روح الله سیدی؛ فعال حوزه و دانشگاه در زمینه علوم اجتماعی رفتیم.

رابطه علوم انسانی و دین را چطور ارزیابی می‌کنید؟

آیت‌الله جوادی آملی‌ دسته بندی تاریخی دارند که در جهان تشیع نسبت دین و اجتماع را می‌توان مشاهده کرد. ابتدا رابطه از سنخ محدث مستمع بود. یعنی تنها تأثیری که دین بر افراد می‌گذاشت از سنخ روایت بود و دین با فرهنگ عمومی از مسیر روایت‌خوانی امکان‌پذیر بود. در دوره بعدی، پس از فاصله گرفتن از عصر معصومین رابطه علما با جامعه به مرجعیت مقلد تبدیل شد به طوری که مردم پاسخ‌هایشان را در قالب حکم و فتوا دریافت می‌کردند. در واقع دین در یک نظام اجتماعی ساده مدیریت اجتماعی را بر عهده داشت. اما دوره اخیر و دوره سوم که توسط امام خمینی (ره) شکل گرفت، رابطه امام امت بود. در این دوره دین با اداره و مدیریت جامعه در سطح کلان مواجه می‌شود. به بیان دیگر قرار است مناسبات اجتماعی در تمام ابعاد خودش سراغ دین بیاید. وقتی این سه‌گانه مشخص شد، مسأله این‌جا است که چه چیزی نسبت دین و جامعه را اتصال می‌بخشد؟ طبیعی است که از مسیر علم و یافته‌هایی که علم درباره آن‌ها سخن می‌گوید؛ بنابراین علم دینی راهی است که ظرفیت اتصال دین و جامعه را در هر سه دوره فراهم می‌کند.

از این‌رو در دوره سوم که بیشتر مدنظر ما است، نسبت علم انسانی و دین را می‌توان به دو صورت تصویر کرد: ۱- علوم انسانی موجود صرفا تلاش می‌کند از افق سوژگی علم جدید و برآمده از فرهنگ، عقل و تاریخ مدرن و پسامدرن سراغ مسائل جامعه بیاید و بدان پاسخ گوید؛ بنابراین طبیعی است که، چون در بنیاد‌ها ارزش‌ها و مبانی دین را نمی‌پذیرد، در تئوری‌های خود نیز علم دینی را طرد می‌کند. اما اگر علم برآمده از سنت و تاریخ، عقل و فرهنگ اسلامی را مورد توجه قرار دهیم، ظرفیت پاسخ‌گویی به مسائل جامعه فراهم است. مثال بارز آن خود انقلاب اسلامی است که توسط سنت، فرهنگ، عقل و تاریخ اسلامی و شیعی این پدیده عظیم رخ نمود و شکوفا شد. آیا نمی‌توان گفت انقلاب، جنگ، مبارزه با کرونا و... از مسیر الگوی برآمده از علم دینی اداره شده است؟ بنابراین علم دینی که بخشی از آن علوم انسانی نیز می‌شود، رابطه نسبتا خوبی با دین برقرار می‌کند.

با توجه به پیشینه و ساختار‌های اجتماعی ایران آیا علوم انسانی کنونی که معمولا ترجمه هستند می‌تواند در متن جامعه تاثیر گذار باشد؟

چنان‌که گفته شد، وضعیت تاریخی و فرهنگی ما بر اساس زیست مؤمنانه طراحی شده و انتظار فرهنگ عمومی از نظام اسلامی این است که بر اساس قواعد اسلامی رفتار نماید. البته اگرچه فاصله زیادی در این مسیر وجود دارد، اما انتظار فرهنگ عمومی هنوز هم مطالبه هنجار‌ها و قواعد اسلامی را دارد. بر این اساس علوم انسانی موجود یا به قول شما ترجمه‌ای در رفع نیاز‌ها هرقدر هم تلاش کنند، باز در فرهنگ عمومی بازنمایی خوبی ندارد.

لذا علوم انسانی لیبرالیستی و یا سوسیالیستی که مسائل ایران را با آن زوایا تحلیل و تبیین می‌کند، خود به خود خارج از قواعد فرهنگی ایران رفتار می‌کند و خب طبیعی است که درصد قابل توجهی از فعالیت‌هایشان دیده نشود. در نتیجه تأثیرگذاری بسیار محدودی در عرصه فرهنگ عمومی دارند. اما خطری هم هست که به تدریج ذائقه نخبگانی را تغییر داده و در طولانی مدت، فرهنگ را به سوی ذائقه‌های دیگر هدایت می‌کند که در آن صورت حرکت و تأثیرگذاری همین علوم انسانی موجود از گذشته بیشتر خواهد بود.

پروژه اسلامی سازی علوم انسانی دچار چه مشکلاتی است؟

اسلامی‌سازی علوم انسانی به طور کلی از چند جهت رنج می‌برد:
فقدان مدیریت: بدیهی است که وقتی ساز و کاری برای فعالیت‌های علمی فراهم نباشد، خود به خود سرعت شکل‌گیری علم و فعالیت‌های علمی کند می‌شود. این‌که دانشگاه‌ها و مراکز مدعی این علوم، مورد بی‌مهری سازمان‌ها و نهاد‌های متکفل علم می‌شوند، جای تأمل دارد.

فقدان مسأله‌محوری: علم همواره بر اساس مسأله شکل گرفته و تکوین یافته است؛ بنابراین عالمان علوم انسانی اسلامی اگر می‌خواهند در این زمینه فعالیت خوبی داشته باشند، باید معطوف به واقعیت‌های انضمامی و اجتماعی گفتگو و تئوری پردازی داشته باشند. اگرچه حرکت خوبی در این زمینه آغاز شده است، اما ادبیات و مفهوم‌سازی‌های موجود، مناسباتی با یک واقعیت انضمامی کشور ندارد و خب همین امر یکی از مشکلات اساسی این وضعیت به حساب می‌آید.

رشد روز افزون تکنولوژی و تولید مسائل جدید: این مسأله بسیار حیاتی است که وقتی مثلا قرار است فرهنگ اسلامی را در قبال پدیده‌ها و مسائل اجتماعی، جستجو کنیم باید توجه داشته باشیم که سرعت رشد تکنولوژی و در پی آن شکل‌گیری مسائل جدید نیز هجمه را علیه علوم و فرهنگ اسلامی سنگین‌تر می‌کند و این به نوبه خودش یکی دیگر از مشکلات است. همین مسأله موجب می‌شود سیاست‌گذاری‌ها در دستیابی به علوم انسانی اسلامی، از دقت کافی برخوردار نباشد و همینطور مسائلی که به طور مستقیم علوم انسانی اسلامی را با مشکل مواجه می‌سازد. به طور مثال همین فضای مجازی و رشد روز افزون آن، ارتباطات را افزایش داده و مسائل جدیدی را فراروی فرهنگ اسلامی ایجاد کرده است. سرعت رشد فضای مجازی به گونه‌ای است که اگر دستگاه‌های مدیریتی کشور آینده پژوهی دقیقی نسبت به آن نداشته باشند، جهت‌گیری و پیش بینی دقیقی در مواجهه با آینده مسائل اجتماعی ایران نخواهند داشت و طبیعتا وقتی مسأله به سرعت تغییر کند، پاسخ نیز متفاوت می‌شود. این مشکل بسیار جدی و مهم است که در عرصه سیاستگذاری علم در ایران مورد توجه نیست.

علت کناره‌گیری پژوهش گران حوزه علوم انسانی از پروژه‌های ملی چیست؟

بخشی از آن به همان مسأله مدیریت باز می‌گردد که در بخش معضلات اسلامی‌سازی به آن اشاره شد، اما بخش دیگر آن نیز به رشد مسائل غیربومی و اسلامی در کشورمان باز می‌گردد که در جای خود باید مورد توجه قرار گیرد. البته علوم انسانی موجود اتفاقا در پروژه‌های کلان در سازمان‌ها و مراکز پیگیر امور است، اما دلیل اصلی همت اساسی سازمان‌ها و نهاد‌های علمی بر علوم فنی مهندسی، تکنولوژیکی و تجربی است و علوم انسانی در سیاست‌گذاری کشور، محلی از اعراب نداشته است. البته از ابتدای دهه ۸۰ توجه به این مسأله به تدریج افزایش یافته است.

به نظر شما ایجاد ساختار‌های علمی مجزا به بهانه اسلامی سازی علوم انسانی درست است؟

وقتی مسائل اجتماعی را زمان‌مند و مکان‌مند می‌دانیم باید با رعایت اقتضائات عمل کنیم. ببینید شما خود را به جای مدیران کلان بگذارید که در لحظه باید تصمیم بگیرند که ما باید بر اساس فرهنگ، سنت، تاریخ و عقل در جهان تشیع به مسائل خود بپردازیم. برای این کار هم نهاد‌های علم ما یعنی حوزه و دانشگاه باید پاسخگو باشند، اما هیچکدام اتفاقا توجهی ندارند. دانشگاه که مسیر غربی‌شدن را می‌پیماید و حوزه بیشتر در مسیر سنتی خود به تربیت و تعلم مشغول است؛ بنابراین وقتی این ساختار‌ها به خودآگاهی نرسیده‌اند، طبیعی است که مدیران به سمت تولید و شکل‌گیری مؤسسات و دانشگاه‌های اسلامی شوند. این در واقع نتیجه طبیعی روند گذشته است؛ بنابراین از یک سو دانشگاه‌های اسلامی و از سوی دیگر دانشگاه‌ها و مؤسساتی است که در حاشیه حوزه علمیه ایجاد شده است.

به نظر می‌رسد اتفاقا این مراکز در نوع خود مزیت‌های خوبی داشته اند و در حداقلی‌ترین حالت سنگ گفتمان انقلاب اسلامی را به سینه زده‌اند تا فرهنگ، تاریخ، سنت و عقل در جهان اسلام به عنوان یک مطالبه جدی در ایران حضور پیدا کند و این خودش به تنهایی دستاورد مهمی برای همین ساختار‌های مجزا است که در صورت عدم وجود آن‌ها نمی‌توانستیم امیدوار به چنین گفتمانی باشیم. البته ضعف‌ها و مزیت‌هایی دارند: مثلا دانشگاه‌های اسلامی درک بهتری نسبت به مسائل روز دارند، ولی دانشگاه‌های حوزوی تسلط بیشتری بر ادبیات دینی دارند. همچنین هرکدام نقاط ضعفی هم دارند؛ دانشگاه‌ها در قالب چند سال محدود تلاش به بحث علمی می‌کنند که برای تولید و پاسخ‌گویی به مسائل اجتماعی و سیاسی کافی نیست. از سوی دیگر، ولی حوزویان نیز مسائل اجتماعی را خیلی ساده و در افق جوامع سنتی می‌بینند و پیچیدگی‌های جامعه امروز را مورد توجه قرار نمی‌دهند.

چرا علمای علوم انسانی پایگاه‌های مشخصی در جامعه ندارند؟

با توجه به توضیح گذشته به نظرم باز باید تفکیک بفرمایید بین علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی. علم انسانی یک ادبیات موجود دارد که آن‌هم در سطح کتبی که دارند تدریس می‌شوند و یا ترجمه می‌شوند اتفاقا به مسائل اجتماعی خیلی خوب بها می‌دهد. به طور مثال در برنامه‌ای مثل عصر جدید یکی از ارکان آن از منظر علوم ارتباطات به پدیده‌ها نگاه می‌کند و دغدغه برای ورود به مسائل موجود است. ولی چون ادبیات علوم انسانی یک بعد ساختاری دارد و همانند یک ساختمانی است که شما اسکلت آن را نمی‌بینید بعضادر آن انفعال احساس می‌شود.

البته بخش انفعال دیگری که شاید افراد حس می‌کنند، به دلیل مغایرت و دوگانگی مسائل و راه‌حل‌هایی است که علوم انسانی موجود برای فرهنگ و تاریخ ما که افرادی با زیست دینداری هستیم، و تئوری‌ها وارداتی است، فرهنگ عمومی تصور می‌کند علوم انسانی از جایگاهی برخوردار نیست. دلیل دیگری هم به ذهن می‌آید که شما می‌بینید در هدایت تحصیلی‌ها در پایه‌های دبیرستان با ارزش‌گذاری که انجام شده است دست بالا‌تر را رشته‌های فنی مهندسی یا تجربی دارند؛ و همین موضوع باعث خالی شدن علوم انسانی از استعداد‌های برتر یا حتی نیروی انسانی می‌شود؛ و همین سیستم باعث می‌شود جایگاه اجتماعی این علم در جامعه دچار عدم مقبولیت شود.

اما اگر بخواهیم از منظر علوم انسانی اسلامی به موضوع نگاه کنیم کمی باید ریشه ای‌تر تحلیل کنیم. نکته اول ضعف ساختاری در جذب استعداد‌های برتر به سمت و سوی علوم انسانی است، چرا که تمام فرآیند‌ها و مکانیزم‌های تشویقی و تفاضلی جامعه به سمت علوم تجربی و ریاضی سوق داده شده است. از سوی دیگر مراکز دینی نیز برای جذب افراد، با مشکل مضاعفی مواجه هستند که اولا مسیر ارزشگذاری به سمت علم جدید است و ثانیا همین امر موجب می‌شود استعداد‌ها و همچنین امکانات به مراتب کمتری در اختیار داشته باشند. همین مسأله موجب می‌شود علوم انسانی اسلامی خود به خود به مثابه یک رود باریک خود را در دریای متلاطم مسائل جامعه صرفا نگه دارد. مثال انقلاب، جنگ و امدادرسانی و... همگی بر اساس تئوری‌هایی است که برآمده از علوم انسانی اسلامی‌اند.

آیا در شرایط کنونی جامعه که تحت تاثیر فضای رسانه‌ای می‌باشد می‌توان توقع مقبولیت اجتماعی از جانب مردم داشت؟

ببینید در جامعه‌ای که مسائل بی پاسخ زیادی وجود داشته باشد، خود به خود مقبولیت اجتماعی شیب نزولی به خود می‌گیرد. ببینید مقبولیت اجتماعی نظام اسلامی در اوایل انقلاب به این دلیل بود که نیاز‌های به حق آنان پاسخ داده شده بود. اگر ما مسأله اقتصاد را حل کنیم و درگیری‌های اولیه را حل کنیم، چرا توقع مقبولیت نداشته باشیم؟ علاوه بر این‌که در جنگ رسانه‌ای با دیگری خود، توان مقابله نداریم و رسانه‌ها معمولا روایت فضای مسائل جامعه ما را به عهده دارند.

پس از یک سو برطرف کردن نیاز‌ها و همچنین سیاست‌های رسانه‌ای قوی‌تر ظرفیت ایجاد مقبولیت بیشتر را فراهم می‌آورد. با همه این اوصاف و مشکلات پای ارزش‌های انقلاب و اسلام که به میان می‌آید، مقبولیت نظام اسلامی و آرمان‌ها هنوز پر شور و حتی بالاتر از شور و شوق اوایل انقلاب و دهه اول انقلاب اسلامی است. نمونه بارز آن تشییع با شکوه شهدای مدافع حرم همچون شهید حاج قاسم سلمیانی، حججی و... است که مقبولیت و پذیرش مردم را در پی داشت؛ بنابراین اگر علوم انسانی اسلامی مسائل را پاسخ بگوید، خود به خود مردم حول محور آن جمع می‌شوند و مقبولیت نیز ایجاد می‌شود.

نسخه پیشنهادی برای تزریق نظریات علوم انسانی به جامعه و ایجاد دغدغه عمومی برای مردم چیست؟

در یک سؤال کلی که نمی‌شود همه مطالب را گفت و نسخه‌ای تجویز کرد. اما اگر به صورت کلی فرآیندی برای آن ترسیم کرد، گام نخست مسأله‌یابی و پیش بینی نظام مسائل در مثلا حداقل دو دهه آتی است. وقتی مسأله شناخته شد، روایت آن مردم را حساس می‌کند و خواهند دید که کارشناسان دغدغه‌های روزمره آنان را بر زبان جاری و پیگیری می‌کنند. طی همین مسیر گام‌های حل مسأله و نتیجه نهایی نیز خود به خود مردم را پیگیر اینگونه علوم خواهد ساخت. همانگونه که افراد در فرهنگ عمومی نیاز به وجود مهندس و دکتر را بدیهی می‌دانند، وقتی برآورده شدن نیاز‌ها را مبتنی بر دیدگاه متفکران علوم انسانی ببینند، به راحتی افق فرهنگ عمومی با علوم انسانی آشنا خواهد شد.

راه حل برای سرازیر کردن معارف علوم انسانی به جامعه چیست؟

راه چاره گفتگوی تمام این جریانات با یکدیگر است درست مثل چیزی که در شبکه چهار سیما در حال رخ دادن است. هرچند این اتفاق ذاتا یک امر تدریجی است. پس بنابراین تمام ساختار‌ها دارند سیر معقول خودشان را جلو می‌برند و کاری که ما باید انجام دهیم ایجاد یکسری محرک در درون این ساختار‌ها مثل تعامل و گفتگو جریانات مختلف با هم است؛ که کرسی‌های آزاد اندیشی و استفاده از ظرفیت‌ها یکی از این مکانیزم‌ها است که متأسفانه جایگاه خود را علی رغم تأکیدات مقام معظم رهبری پیدا نکرده است.