کانال خبرگزاری مهر
روایتگران دفاع مقدس مطرح کردند؛ خاطرات ایام فتح خرمشهر/ تجلی ایمان و اراده برابر غرور
خبرگزاری مهر، گروه استانها؛ فتح خرمشهر گفتنیها بسیار دارد عملیات بیتالمقدس که سر منشأ برگشتن ورق جنگ به سمت ایران اسلامی شد و عراقی که آمده بود تا چندروزه تا تهران برسد پس از نزدیک به ۶۰۰ روز حتی خرمشهر را هم از دست داد و این امر جز در سایه عنایات الهی و همچنین اراده مبتنی بر ایمان، آنطور که راویان دفاع مقدس میگویند، میسر نبوده است.
اسماعیل قاسم پور، حسین رضوانی، محمد عباسی و هادی یونسیان از رزمندگان و جانبازان آن روزهای شهرستان شاهرود خاطرات و روایتهای خود را از عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر میگویند که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
پایان ۱۹ ماه غربت
قاسم پور: بیتالمقدس زمانی انجام میشود که عراقیها ۱۹ ماه در خرمشهر حضور دارند و هرچه توان نظامی داشتند در این شهر به منصه ظهور رساندند و از همه مهمتر این شهر به لحاظ موقعیت مکانی شرایطی دارد که از سه سمت به آب میرسد پس دسترسی به این شهر دشوار است رزمندگانی که از آب عبور کردند برای رسیدن به نخستین مواضع دشمن باید ۲۰ کیلومتر با تجهیزات کامل جنگی پیادهروی میکردند.
از سوی دیگر دشمنان ۱۹ ماه در خرمشهر حضور داشتند و تمام مواضع دفاعی لازم را احداث کرده و از سوی دیگرکسانی که قرار است شهر را آزاد کنند عدهای هستند که اراده مبتنی بر ایمان دینی و اعتقاددارند لذا رزمندگان عزیز شهرستان شاهرود بخشی از نیروهایی بودند که از این مسیر دشوار گذراندند.
روزی که ارتش به خرمشهر حمله کرد یک هزار نفر با عنوان مدافع خرمشهر شامل مرد و زن و جوان و پیر بدون موضع دفاعی، مقابلشان ایستادند و بازهم توانستند عراقیهای تا بُن دندان مسلح را ۳۴ روز پشت دروازه شهر نگهدارند. این نشان از قدرت انگیزه دینی و پیروی از امام خمینی (ره) است. باید توجه داشت که روزی که خرمشهر آزاد شد و رزمندگان برای مرحله آخر عملیات بیتالمقدس از شلمچه روانه شدند، ۳۰ هزار عراقی در خرمشهر وجود داشت اما ۱۲ ساعت بیشتر نتوانستند مقاومت کنند و ۱۹ هزار نفرشان اسیر شدند لذا این جز در سایه ایمان و باور نمیتواند شکل بگیرد پس درنتیجه وقتی امام میفرمایند خرمشهر را خدا آزاد کرد به همین امر اشاره دارند.
شهدا تکرار نشدنی هستند
رضوانی: صدام قبل از عملیات گفته بود که اگر ایرانیها بتوانند خرمشهر را باز پس بگیرند کلید بصره را میدهم که البته دروغی بیش نبود! اهمیت این عملیات آنقدر بود که پسازآن بازپسگیری خرمشهر صدام از مجامع بینالمللی درخواست آتشبس کرد. صدامی که یکقدم عقب نمینشست دستانش را بلند کرد. اینها هیچچیز نبود جز ایثار و گذشت امثال شهدا که افراد شاخصی بودند هرکدام از این شهدا خودشان رزمنده ساز بودند و در یک بازه زمانی کوتاه طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس را انجام دادند آن هم در اوج خستگیناپذیری و این نشان از اراده میدهد.
بسیاری از این شهدا ۱۵ روز بعد از فتحالمبین هنوز به خانهشان سری نزده بودند کوله پشتی به دوش برای بیتالمقدس بازگشتند و این نشان از روحیه آنان دارد کسانی مانند شهید چمنی که شهید نوجوانی با خصوصیتهای عجیب اخلاقی بود که در ۱۹ سالگی به این عظمت رسیده بود.
تغییر معادلات
یونسیان: فتح خرمشهر تجدید خاطرات است به یاد دارم که قبل از عملیات بیتالمقدس شهید مجتبی ناطقی روزی در همین گلزار شهدای شاهرود نشسته بود با لباس پلنگی سبزی گوشهای سرش را پایین انداخته بود و گریه میکرد و میگفت خیلی دلم میخواهد شهید شوم. موقعی که خبر شهادتش را دادند گفتم اینها همه معامله با خداست اینجا پیمان و عهدشان را میبندند و هزاران کیلومتر آنسوتر این عهد انجام میشود.
هر کدام از این افراد دارای خصوصیات بارز اخلاقی بودند که نشان از روحیاتشان داشت؛ برای مثال شهید دماوندی که بسیاری از اصول اخلاقی و ایدئولوژیکمان را از او میآموختیم، سعی میکرد نماز جمعه اش را ترک نکند و همیشه به من میگفت بروم نماز جمعه و بیایم به او میگفتم نوبت من است بروم او یک حالتی صحبت میکرد تا آدم را قانع کند یا در نماز شبها و اخلاص و دعاخوانیهایش بهگونهای عجیب بود که ما در دفاع مقدس میگفتیم ارتباطها با خدا و این قطرات اشک خیلی از مسائل را حل میکرد.
تشنگی در عملیات بیتالمقدس
عباسی: شاهرودیها ابتدای جنگ هر شهیدشان یک پهلوان و یک سردار بود و گویی پاره تنشان را تقدیم میکردند اوایل جنگیها آنانی بودند که هم در میدان ورزش و کشتی و تشک و هم آنانی که مبارزه با نفس داشتند انتخاب میشدند. در روز عملیات بیتالمقدس تشنگی و پیادهروی شدیداً به بچهها فشار آورده بود، ناصر جلالی یک ۲۰ لیتری آب را از جایی میآورد و سردار شعبانی دستور میدهد به هر کس اندازه درب ۲۰ لیتری آب بدهند، زیرا آب به همه نمیرسد؛ یکی از کسانی که همان میزان آب را هم نخورد، اکبر چمنی بود.
این نوجوان در همه عملیاتهای قبل میگفت شهادت لیاقت میخواهد، اما در بیتالمقدس میگوید که من شهید میشوم و حتی میگفت چقدر خوب است که آدم شهید میشود حتی جسدش را هم بدهد که همین هم شد. سوال اصلی این است که اکبر چمنی این نوجوان با روحیات عجیب و غریب در لحظات آخر چه فکر میکرد که آب ننوشید، غیر از فکر به ابوالفضل العباس (ع)؟ او میخواست با لب تشنگی شهید شود.
در عملیات اکبر مجروح شد و مجتبی ناطقی او را به دوش گرفت، مدتی که گذشت، اکبر گفت آب، آنهم کسی که قبل از عملیات میگفت آب نمیخواهم چند متری جلوتر خاکریزی پیدا شد و محمدحسین دماوندی فرمانده دسته گفت به اکبر اندازه یک درب قمقمه آب بدهید چون آب برایش ضرر دارد. تنها شاهد این ماجرا میگوید وقتی دستور عقبنشینی داده شد و باز میگشتیم، دماوندی جلو میرفت و ناطقی و اکبر چمنی بر پشتش به پیش میآمدند یکباره تانک عراقی هر سه را که در یک راستا بودند مورد هدف قرار داد و از این سه شهید مجموعاً مشتی استخوان و گوشت برگشت. آن چیزی که در بیتالمقدس وجود داشت، همان علمی است که سردار سلیمانیها نیز آنرا افراشتند و این علم نباید هرگز به زمین بیفتد.