Virgool - ویرگول
سه دهه سردرگمی!
by میم الفاول بگم از نوشتن این مطلب دارم خجالت میکشم، بیشتر از اینکه از شما خجالت بکشم، از خودم!
خیلی از این شاخه به اون شاخه پریدم تا بفهمم چه کاری من رو اغنا میکنه.
پرواز انصافا هیجان انگیز بود، امدادگری هلال احمر هم هیجان داشت اما حقوقش فقط به درد همون دوران میخورد، گویندگی رادیو خیلی کار باحالی بود و کیف کردم، هنوز هم گاها کار میکنم؛ تکنیسین شبکه (این یکی رو دوست نداشتم)، طراحی وبسایت و کدنویسی(عااااشقش بودم) و الان هم در کمال تاسف تولید محتوا!
این همه از این شاخه به اون شاخه پریدن خیلی من رو عقب انداخت ولی خب باعث شد اطلاعات عمومی و روابط عمومیم قوی بشه و یاد بگیرم با هر قشری چطور ارتباط برقرار کنم.
الان میدونم هیچ کدوم از این کارهایی که تجربه کردم، به اندازه برنامهنویسی برام جذاب نبوده ولی متاسفانه از صبح تا غروب درحال کارم و وقتی میرسم خونه جون ندارم بشینم پای لپتاپ و کد زدن تمرین کنم.
نمیدونم تهش چی میشه، فقط میدونم دلم برنامهنویسی میخواد و افسوس که نه وقتش رو دارم نه اینکه سنم برای این کار مناسبه (حدود 30).
اگر میتونستم خودم رو مدتی توی خونه حبس کنم و برنامهنویسی رو یادآوری کنم خیلی خوب میشد ولی حیف که تو این وضعیت نمیشه با جیب خالی سر کرد؛ باز خدا رو شکر مجردم وگرنه کلاهم پس معرکه بود!
شما جای من بودید چکار میکردید؟ اگه دوست داشتین تجربیات خودتون رو بهم بگین.